با من بمان
**********
از باغ چشمانت مرا يک بار راندي
با صد غزل شعر مرا افسانه خواندي
احساس مي کردم شبي با من بماني
در حجم تنهايي کنار غمم نشاندي
با کوله باري خسته بر دوش نگاهم
تا انتهاي شهر چشمت مي کشاندي
با من بمان در لحظه هاي بي قراري
با اشک و اندهي که هر شب مي تکاندي
به ادامه مطلب بروید لذت ببرید
نظرات شما عزیزان: